۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

بهانه ای برای بودن

برای ورود مطلبی را که در 16 خرداد نوشته بودم در این جا می آورم :

این روزها دو اتفاق افتاد که برای من تکان دهنده و جالب بود اولی انتخابات و حال و هوای آن که به روزهای اول و سال های اول انقلاب ماننده است و دیگری پیدا کردن نگین نایاب ِ گمشده ی انگشتری ِ زندگی ام .
بر خلاف روزهای اول انقلاب این روز ها تضارب فکری و تقاطع ِ نظرها نیست که کانون مجادله و بحث های خیابانی است آنچه امروز دیده می شود علائم و نشانه ها است هر کسی با یک علامت می نماید که چگونه می اندیشد ، یک روبان یک هدبند یک بادکنک رنگی ، با شال با کلاه ... رنگ ها با هم حرف میزنند ، رنگ سبز برای طرفداران موسوی ، رنگ سفید برای شیخ اصلاحات ، تلفیق سه رنگ ِ سبز و سپیدو قرمز برای احمدی نژاد ، رضایی هم که بیرنگ است !
از مادون قرمز تا ماورای بنفش ، حکایت جانانه ای است ، چکاچاک ِ انعکاس ِ رنگ ها ، نور ها تجزیه می شوند و شعار ها متولد می شوند ، هرچه هست ترکش رنگ ها شب های تهران را رنگین کرده است .
اما براستی ماهیت این رنگ چیست ؟:
هر رنگ محصول بازتاب محدوده ای از طیف نور سفید به چشم ماست مثلا اگر در نور ِ روز به گل سرخ نگاه کنیم گل سرخ همه ی رنگ ها را جذب میکند بجز رنگ قرمز را و آن را که جذب نمی کند لاجرم به چشم ما منعکس می کند و بدیت ترتیب ما گل سرخ را سرخ می بینیم ، از این تعریف استفاده میکنم و می پرسم اگر هر چهار کاندیدای محترم ریاست جمهری دوره ی دهم ، در زیر نور روز ، یعنی نور ِ واقعیت های برگرفته از عملکرد گذشته شان قرار بگیرند هر کدام چه نور هایی را جذب میکنند و چه نوری را به چشم ما منعکس میکنند ؟
بی تردید سبز نیست ، بی تردید سپید نیست ، بی تردید رنگ ِ پرچم ِ کشور ما نیست ....
به زبان دیگر شاید این ماییم که آرزو ها و امید هایمان را به رنگ های دلخواه درآورده و آن را بالای سرمان گرفته ایم والا بازتاب رنگ ها از این چهار بزرگوار دیگرگونه خواهد بود .
با آنکه از این بحث قصد نتیجه گرفتن ندارم ولی برای سبز شدن و به سبزی واقعی رسیدن وقتی به برگ ها نگاه میکنم سبز سبز می شوم و بی اختیار فریاد می کشم
من چه سبزم امروز .....
و اما اتفاق دوم ، در این مقال نگنجد آنقدر هست که به خاطرش بوسه بر چهارگوشه ی زمین زنم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر