۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

به حاشیه رفتن

این روز ها شاهد انواع و اقسام تحلیل ها که گاه از گنجه بیرون کشیده شده و گاه از هیجان واحساس زاده شده اند هستیم ، دامن زدن به توهماتی که در بیشتر مواقع همان کسانیکه حرکت های مردمی را مصادره به مطلوب می کنند آن ها را ساخته و پرداخته می کنند آب به آسیاب جناح ضد اصلاحات ریختن است ، اگر حضور و تلاش دولتهایی که منافعشان در ایجاد حکومتهای توتالیتر می باشد را یک واقعیت عینا جاری بدانیم که باید بدانیم ، نباید از این اصل علمی غافل شویم که یک تاثیر خارجی زمانی موثر می افتد که اثرش را در درون پدیده اجتماعی و بر روی عناصری از وجوه متضاد آن بگذارد .
بنابراین شناخت دقیق و صحیح گروه ها ، افراد و جریانات داخلی برای تشخیص و انتخاب اقدام صحیح بسیار مهم تر است از کوشش برای یافتن رد پای دولت های خارجی ، حرکت از کل به جزء اگر به عمده کردن نقش بیرونی بیانجامد دچار همان خطایی می شود که جریانات استالینیستی آن را تجربه کرده اند .
اختلافی(دستگیری کارکنان سفارت انگلیس در تهران) که باعث شد 27 کشور اروپایی سفرای ایران را احضار و مواخذه کنند یک دامچاله و آدرس غلط دادن است ، منحرف کردن افکار عمومی از مسئله اصلی (مصادره انتخابات 22 خرداد) و نهایتا به توافق رسیدن روی مسائل فرعی ، سناریوی پیچیده و تکراری است که کمتر به آن پرداخته می شود ، به حاشیه رفتن و پرداختن به آن ، بسیار خطرناک و بی موقع است .

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

اندام تشکیلات سر میخواهد ولی سر ها متناسب این بدن نیست

شناخت وضع موجود و تحلیل مشخص از شرایط مشخص جزئی لاینفک از حرکت هر نیروی سیاسی می باشد ، در این صورت است که راه کار های مناسب پیش از وقوع و روش های هدفمند در لحظه مناسب و پیش گیری از قرار گرفتن در کوچه ی بن بست امکان پذیر میباشد .
اصلاح طلبان در ایران تجربه برگزاری انتخابات متعددی را داشته اند در مرحله اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری سال 84 با اینکه دستگاه اجرایی در دستشان بود تقلب گستره ای شکل گرفت که عدم تحلیل و عدم کارشناسی همه جانبه ی آن امر عملا در انتخابات 88 به نقطه ضعف اساسی رهبران اصلاح طلب انجامید ، پیش بینی پیدایش موج سبز با آگاهی از مشکلات عدیده و نارضایتی عمومی از وضع موجود امری چندان پیچیده نبود ، همواره هدایت و به ثمر نشاندن یک حرکت مهمتر از ایجاد آن حرکت است ، چرا که یاس و نومیدی حاصل از شکست بسیار سنگین تر است از تحمل وضع موجود ، بویژه که پدیده ی متحرک یک تشکیلات حرفه ای نیست ، آنها توده های بی شکلی هستند که در شرایطی خاص شکل گرفته اند لذا ازساختاری شکننده و حساس برخوردارند ، و برای حفظ کردن این توده ی شکل گرفته به حرکت های پیوسته و متنوع و امید زا نیاز می باشد .
تجربه ی انتخابات 88 مجددا ما را به بحرانی که در رهبری جنبش های اجتماعی معاصر در ایران وجود داشته است می رساند ، رهبرانی که یا کیلومتر ها از مردم جلوتر هستند و یا کیلومتر ها از آن ها عقب تر ، و اینگونه است که نتیجه ی حرکت هایی که در سطح ملی شکل گرفته است همیشه به عقب گردی حد اقل سی ساله منجر شده است ، نهضت مشروطه ، جریانات سال های 1332 و اتفاق های سال 57 و حوادث روزهای اخیر و خرداد 88 .
شاید خاصیت حبابی حرکت های اجتماعی در ایران و برخوردار نبودن از یک اصالت و عمق شایسته ای که مانع از سینوسی بودن حرکت شود ، روی دیگر سکه ی این ماجرا باشد ، تحول و تطور طلبی یک فرآیندی ست که فعالیت آغازین دارد ولی فعالیت پایانی ندارد ، روشنگری این امر امکان پذیر نیست مگر با بهره مندی از یک تشکیلات سالم و منطبق با خلقیات و روحیات فرهنگ ایرانیان ، برای هدایت و کنترل مردم و متناسب سازی سطح انتظارات آن ها چاره ای جز این نیست !
در این جاست که پارادوکسی ایرانی شکل میگیرد ، یک طرف ضعف و بحران ِ رهبری و طرف دیگر نیاز به سازماندهی و هدفمند سازی مردم ، اندام تشکیلات سر میخواهد ولی سر ها متناسب این بدن نیست ، می گویند رهبران از درون حرکت های اجتماعی بیرون می آیند میکویم حرکت های حبابی مستدام نیست .
چه باید کرد ؟

۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

بهانه ای برای بودن

برای ورود مطلبی را که در 16 خرداد نوشته بودم در این جا می آورم :

این روزها دو اتفاق افتاد که برای من تکان دهنده و جالب بود اولی انتخابات و حال و هوای آن که به روزهای اول و سال های اول انقلاب ماننده است و دیگری پیدا کردن نگین نایاب ِ گمشده ی انگشتری ِ زندگی ام .
بر خلاف روزهای اول انقلاب این روز ها تضارب فکری و تقاطع ِ نظرها نیست که کانون مجادله و بحث های خیابانی است آنچه امروز دیده می شود علائم و نشانه ها است هر کسی با یک علامت می نماید که چگونه می اندیشد ، یک روبان یک هدبند یک بادکنک رنگی ، با شال با کلاه ... رنگ ها با هم حرف میزنند ، رنگ سبز برای طرفداران موسوی ، رنگ سفید برای شیخ اصلاحات ، تلفیق سه رنگ ِ سبز و سپیدو قرمز برای احمدی نژاد ، رضایی هم که بیرنگ است !
از مادون قرمز تا ماورای بنفش ، حکایت جانانه ای است ، چکاچاک ِ انعکاس ِ رنگ ها ، نور ها تجزیه می شوند و شعار ها متولد می شوند ، هرچه هست ترکش رنگ ها شب های تهران را رنگین کرده است .
اما براستی ماهیت این رنگ چیست ؟:
هر رنگ محصول بازتاب محدوده ای از طیف نور سفید به چشم ماست مثلا اگر در نور ِ روز به گل سرخ نگاه کنیم گل سرخ همه ی رنگ ها را جذب میکند بجز رنگ قرمز را و آن را که جذب نمی کند لاجرم به چشم ما منعکس می کند و بدیت ترتیب ما گل سرخ را سرخ می بینیم ، از این تعریف استفاده میکنم و می پرسم اگر هر چهار کاندیدای محترم ریاست جمهری دوره ی دهم ، در زیر نور روز ، یعنی نور ِ واقعیت های برگرفته از عملکرد گذشته شان قرار بگیرند هر کدام چه نور هایی را جذب میکنند و چه نوری را به چشم ما منعکس میکنند ؟
بی تردید سبز نیست ، بی تردید سپید نیست ، بی تردید رنگ ِ پرچم ِ کشور ما نیست ....
به زبان دیگر شاید این ماییم که آرزو ها و امید هایمان را به رنگ های دلخواه درآورده و آن را بالای سرمان گرفته ایم والا بازتاب رنگ ها از این چهار بزرگوار دیگرگونه خواهد بود .
با آنکه از این بحث قصد نتیجه گرفتن ندارم ولی برای سبز شدن و به سبزی واقعی رسیدن وقتی به برگ ها نگاه میکنم سبز سبز می شوم و بی اختیار فریاد می کشم
من چه سبزم امروز .....
و اما اتفاق دوم ، در این مقال نگنجد آنقدر هست که به خاطرش بوسه بر چهارگوشه ی زمین زنم .